یا محول الاحوال
کاش امشب زودتر صبح بشه
نفس یاری نمی کنه!
امان از دلتنگی امشب
امشب یاد دستانم افتادم، همین دستانی که وقتی میوه دلم رو می بردم حمام، و تو رو می شست
یاد دستان اون مردی هم افتادم که برای آخرین بار تو رو شست
شنیدم از غصه روی پاهاش بند نشد و نِشَست
امشب یاد لالایی هایی که برایت می خواندم افتادم
یاد لالایی آخری که برایت در خانه قبر خوندم افتادم
افهم افهم یا حیدر ابن ...
و چقدر این دنیا تنگ تر و تنگ تر شده
یا علی مدد